کووه
نویسه گردانی:
KWWH
کووه . [ وِ ] (اِخ ) دهی از بخش قشم که در شهرستان بندرعباس واقع است و 540 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانه ٔ جنوب و مشرق آن شهر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در کوه کیلویه ٔ فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است . درازای آن ازکهفرخان مغو تا ...
شیب کوه . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی . طول 105 وعرض 42 کیلومتر. در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد. (یاددا...
کوه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان ). کج و خمیده و کوزپشت . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ...
کوه پنج .[ پ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان سیرجان و مرکب از 48 آبادی بزرگ و کوچک و دارای 4000 تن سکنه است . مرکز آن بیدخ...
کوه توان . [ ت َ ] (ص مرکب ) دارای قوت و قدرت کوه . پرزور. (از فرهنگ فارسی معین ) : مرکبان کوه توان بر مثال کشتیهای گران در آن دریا سیاحت...
کوه پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). یک لخت از کوه . (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه . حصه ا...
کوه برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبر مطبق را گویند وآن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است ، مانند کوه . (برهان ) (آنندراج )...
کوه بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود.