کوة
نویسه گردانی:
KW
کوة. [ ک ُوْ وَ ] (ع اِ) به لغت حبشه ، مشکاة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
برجستگی بالای آلت تناسلی زنانه به سبب توده ی چربی زیر پوستی
کوه لنگر. [ ل َ گ َ ] (ص مرکب ) که لنگری چون کوه دارد. سنگین و عظیم چون کوه .- کشتی کوه لنگر ؛ کنایه از اسب قوی پیکر و نیرومند : بریدم بدا...
کوه گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . گذرنده از کوه : گذاره برد سپه را ز ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گذار.فرخی .
کوه محمل . [ م َ م ِ ](ص مرکب ) مرکبی که محملی سنگین و بزرگ همچون کوه راحمل تواند کرد : آهن سم ، فولادرگ ، صاعقه انگیز، صرصرتک ، عفریت دل ، ...
کوه مزوه . [ م َزْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) بیماری درچشم . (ناظم الاطباء). بیماریی در چشم . (اشتینگاس ).
کوه میان . (اِخ ) دهی از بخش رامیان شهرستان گرگان است که 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کوه نشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که در کوه ساکن باشد. آنکه در کوهستان زندگی کند : شکانیان ، قومی شبانکاره ٔ کوه نشین اند. (فارس نامه ٔ ابن ...
کوه نفشت . [ ] (اِخ ) نام کوهی بوده است در فارس : و به اصطخرپارس کوهی است کوه نفشت ۞ گویند که همه صورتها و کنده گریها از سنگ خارا ...
کوه نوح . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به آرارات شود.