اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوه

نویسه گردانی: KWH
کوه . [ ک ُ وَ / ک ُوْ وَ ] (اِ) غوزه و غلاف پنبه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). غلاف پنبه . غوزه ٔ پنبه . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || کوکنار که غلاف خشخاش باشد. (برهان ). کوکنار. (آنندراج ). کوکنار و غلاف خشخاش . (ناظم الاطباء) :
مستغرق خوابیم در این کوه ٔ خشخاش
شام اجل و صبح جزا را نشناسیم .

امیرخسرو (از آنندراج ).


چیست اندر کوه بانگ دانه های کوکنار.

امیرخسرو (از آنندراج ).


۞
|| پیله ٔ ابریشم و آنچه بدینها ماند همه را کوه می گویند. (برهان ). پیله ٔابریشم و مانند اینها. (ناظم الاطباء). پیله ٔ ابریشم . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || در نسخه ٔ سروری به معنی شیشه ٔ حجام مرادف کپه آورده . (فرهنگ رشیدی ). در مجمع الفرس سروری به معنی شیشه ٔ حجام و مرادف کپه ۞ نیز آورده . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کوه . (اِ) معروف است و عربان جبل خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ جبل . (آنندراج ). ۞ هر برآمدگی کلان و مرتفعی در سطح زمین خواه از خاک باشد و یا...
کوه . [ ک َ ] (ع مص ) هه کردن فرمودن کسی را تا بوی دهن وی معلوم شود. (ناظم الاطباء). بو کشیدن . استشمام کردن بوی دهان کسی را و دستور دا...
کوه . [ ک َ وَه ْ ] (ع مص ) سرگشته گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کوه . (اِخ ) نام مستعار هومان تورانی . (از فهرست ولف ). هومان در گفتگوی با رستم خود را چنین نامیده است : بپرسیدی از گوهر و نام من به دل د...
کوه . (اِخ ) دهی از دهستان سیاهو که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه زمینی نسبتاً بلند است که در یک منطقه گسترده‌است و عموماً بلندتر و شیب‌دارتر از تپه است. کوه‌ها ۵۲٪ آسیا، ۳۶٪ آمریکای شمالی، ۲۵٪ اروپا، ۲۲٪ آمری...
کوه به زمین‌چهرهای بزرگی گفته می‌شود که از زمین‌های اطراف بلندتر بوده، سطح نسبتاً کوچکی داشته باشند و دارای قلّه نیز باشند. معمولاً کوه نسبت به تپه دا...
کوه کوه . (ق مرکب ) بسیار زیاد. فراوان . (فرهنگ فارسی معین ). از سر تا پا. (ازآنندراج ). کوه تاکوه . (ناظم الاطباء). پشته پشته . تپه تپه . برآمدگی...
کوه کوهان . (ص مرکب ) گاو و یا شتری که کوهان وي مانند کوه باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ کوهان . (فرهنگ فارسی معین ) : فرستاد...
کوه برکوه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) عنبر مطبق را گویند وآن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است ، مانند کوه . (برهان ) (آنندراج )...
« قبلی صفحه ۱ از ۲۵ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.