اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

که کن

نویسه گردانی: KH KN
که کن . [ ک ُه ْ ک َ ] (نف مرکب ) کوه کن . کوه کننده :
وهم او برمثال آهن بود
دشمنش کوه و دولتش که کن .

فرخی .


|| کوه گذار. کوه نورد. که راههای کوهستانی را به چابکی و آسانی قطع کند (در صفت اسب و دیگر مراکب ) :
مرکبی طیاره ای که پاره ای
شخ نوردی که کنی وادی جهی .

منوچهری .


که کن و بارکش و کارکن و راه نورد
صف در و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.

منوچهری .


رجوع به کوه کن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید رها کن حرف بشمرده که حرف بی شمار آمد. 1- دوست گرامی در واژه نامه وآزه را مدخل نهاده و معنی می کنند نه بیت کامل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.