کی
نویسه گردانی:
KY
کی ٔ. [ ک َی ْءْ ] (ع مص ) ترسیدن و بددل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء): کاء عن الامر یکی ٔ کیئاً و کیئة؛ سست شد و بازایستاد، و گویندچشم از آن برگرفت و به سوی آن برنگردانید، و گویند بیمناک و هراسناک گردید از آن . (از اقرب الموارد). چشم از چیزی بازداشتن که آن را کراهت دارد. (زوزنی ).
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
باب کی کی . (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 7هزارگزی جنوب ساردوئیه ، 6هزارگزی جنوب راه مالرو جیرفت - ساردوئیه . دار...
کی کی . (اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 335 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9...
در کتابداری و اطلاع رسانی و فن آوری اطلاع رسانی برابر است با Who's who غربیان انگلیسی زبان، بویژه آمریکائیان، بمعنای مجموعه هائی از زندگی نامه ها با پ...
سراب کی . [ س َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد واقع در 9 هزارگزی شمال خاوری سراب دوره و 3 هزارگزی شمال...
کاوس کی . [ و و ک َ ] (اِخ ) کاوس . کاووس . کیکاوس . رجوع به کاوس و کاووس شود.
کی چی . (اِخ ) دهی از دهستان کرارج است که در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان واقع است و 447 تن سکنه و یک بقعه ٔ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
کی لن . [ ل َ ] (اِخ ) ۞ کی رن ۞ . یکی از ولایات شمال شرقی کشور چین است که 2550000 تن سکنه دارد و مرکز آن شهر چانگ چوئن ۞ است . در ای...
کی کف .[ ک َ ک ُ / ک ِ ک ُ ] (اِ) نام گونه ای از افرا در رودبار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از گونه های ۞ درخت افراست که به نام ا...
کی کف . [ ک َ / ک ِ ک ِ ] (اِ) نامی است که در کردستان به کیکم دهند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل و کیکم شود.
بی کی . [ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) بی وقت . بی هنگام . || بدون دور. (ناظم الاطباء).