اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کی

نویسه گردانی: KY
کی ٔ. [ ک َی ْءْ ] (ع مص ) ترسیدن و بددل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء): کاء عن الامر یکی ٔ کیئاً و کیئة؛ سست شد و بازایستاد، و گویندچشم از آن برگرفت و به سوی آن برنگردانید، و گویند بیمناک و هراسناک گردید از آن . (از اقرب الموارد). چشم از چیزی بازداشتن که آن را کراهت دارد. (زوزنی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کی شاه . [ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است : سپه کرد و نزدیک او راه جست همی تخت و دیهیم کی شاه ج...
کی افره . [ ] (اِخ ) کی افره بن کیقباد. به روایتی گویند پدر کیکاوس بوده است . (از مجمل التواریخ و القصص ص 29).
کی ارمین . [ ک َ اَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام پسر کوچکتر از چهار پسر کیقباد است . (ناظم الاطباء) : نخستین چو کاوس ...
ایوان کی . [ اَی ْ ن ِ ک َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش ایوانکی . تابع شهرستان دماوند و 3000 تن سکنه دارد. (فرهنگ فارسی معین ). ایوان کیف .
ایوان کی . [ اَی ْ ن ِ ک َ ] (اِخ ) رودیست که در ناحیه ٔ خوار تهران جاری است . سرچشمه ٔ آن زرین کوه مشرق دماوند است و از آینه ورزان و شرق سی...
کی اپیوه . [ ک َ اَ پی وَ ] (اِخ ) پسر کیقباد است . این اسم در اوستا «کوی آئیپی ونگهو» ۞ آمده است . (یشتها تألیف پورداود ج 2، ص 224).
کی ویارش . [ ] (اِخ ) مطابق نقل اوستا یکی از سه پسر کی اپیوه است ، و در فصل 31 بندهش در فقره ٔ 25 مندرج است که کی آرش ، کی ویارش ، کی پیسا...
درمان آخر را فاش نما
کی اردشیر. [ ک َ اَ دَ ] (اِخ ) بهمن بن اسفندیار، ملقب به درازدست . پادشاه کیانی . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کی لهراسب . [ ک َ ل ُ ] (اِخ ) از جمله ٔ پادشاهان کیانی است که کیقباد و کیخسرو و کیکاوس باشد. گویند چون در عصر لهراسب پادشاهی از او بزرگتر نبو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.