اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیش

نویسه گردانی: KYŠ
کیش . (اِخ ) ۞ از شهرهای اکد بوده است . (ایران باستان ج 1 ص 113).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پرخاش کیش . [ پ َ ] (ص مرکب ) رزم آور. شجاع . دلیر. پرخاشخر. پرخاشجوی : بگویش که ما راچه آمد به پیش ازین نامور مرد پرخاش کیش .فردوسی .
پهلوی کیش . [ پ َ ل َ ] (ص مرکب ) که دین پهلوی دارد. متدین بدین پهلوی . متدین بکیش ایرانیان باستان : تبه کردی آن پهلوی کیش راچرا ننگریدی...
اخلاص کیش . [ اِ ] (ص مرکب ) اخلاصمند. دارای خلوص نیت .
کیش یک آدم‌کش[۱۳][۱۴] یا کیش حشاشی (به انگلیسی: Assassin's Creed) که با نام‌های اسسینز کرید، عقیدهٔ حشاشین و اعتقاد به قتل نیز شناخته می‌شود، یک بازی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پاینده کیش . (اِخ ) نام شهر (؟) و بعضی شارحین بوستان «پابند» بمعنی زمین گل و لای نوشته و «کیش » نام جزیره .
جزیره ٔ کیش . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) همان جزیره ٔ قیس است . رجوع به کلمه ٔ مزبور و به کتاب سرزمینهای خلافت شرقی ص 277 شود.
اندیشه کیش . [ اَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه معتاد به اندیشه است . آنکه عادت بتفکر دارد. || آنکه همواره خیالات فاسد در سر پروراند. خیالاتی ...
نکوهیده کیش . [ ن ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بدکیش . بدمذهب : پس از چند سال آن نکوهیده کیش قضا حالتی صعبش آورد پیش .سعدی .
کیش برگرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) راه و آیین آموختن . طریقت جستن : گیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای دد و ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.