گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گاو نویسه گردانی: GAW گاو. (اِخ ) ۞ نامی است که در جبال برانس (پیرنه ) بچندین مسیل داده شده است . از آن جمله : گاودُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل و بشکل آبشاری که دارای 450 گز ارتفاع است به مسیل گاوارنی میریزد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی گاوو ماهی گاوو ماهی . [ وُ ] (اِخ ) مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخها داشته و پای آن بر پشت ماهی است .- تا گاو و ماهی ؛ تا دورترین جای از زیرز... گاو اوژان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. گاو اسپند گوسفند دیده ٔ گاو دیده ٔ گاو. [ دی دَ / دِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاو چشم . بابونه ٔ گاو. گلی است که آن را گاو چشم گویند. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) ... طاعون گاو طاعون گاو. [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به گاومرگی شود. سر گاو زدن سر گاو زدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فایده ٔ عظیم برداشتن و دولت مفت بدست آوردن . (آنندراج ). چهارتا گاو چهارتا گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. 110 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و بن... بابونه گاو بابونه گاو. [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) رجوع به بابونه گاوی شود. گاو پرواری گاو پرواری .[ وِ پ َرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که آن را در خانه ٔ سرد به ایام تابستان نگهداشته و غذای لایق داده فربه نموده باشند. ... گاو سفالین گاو سفالین . [ وِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خم شراب . (آنندراج ) (غیاث ). صراحی و ظرفی که آن را ازسفال بهیأت گاو ساخته باشند. ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود