گاو زادن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از میراث و نفع یافتن . (برهان ). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع کلی یافتن . (آنندراج )
: به هندوستان پیری از خر فتاد
پدرمرده ای را به چین گاو زاد.
نظامی (از آنندراج ).
امری عجیب و غریب سانح شدن ، لیکن ظاهر آن است که گاو زادن تنها بدین معنی نیست . بلکه به چین گاو زادن (است ) چه مشهور است که در چین گاو نمی زاید پس گاو زادن عجیب درآنجاست نه هر جا. (فرهنگ رشیدی ).