اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گاو زور

نویسه گردانی: GAW ZWR
گاو زور. (اِ مرکب ) زور گاو. قوت گاو :
دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی
چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم .

مسیح کاشی (از آنندراج ).


دلاور بسرپنجه ٔ گاو زور
ز هولش به شیران درافتاد شور.

سعدی (بوستان ).


|| (ص مرکب ) پهلوانی که قوت او چون زور گاو باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). || کسی را گویند که بی ورزش کشتی گیری و ریاضت آموختن فنون آن در نهایت زور و قوت باشد. (برهان ) (آنندراج )(رشیدی ) (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.