اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِ) مقصودو مراد. (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
سپهر آراسته عیشت جهان افروخته عمرت
بمجد و فخر وجاه و بخت و عز و نام و کام و گر.

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 143).


کار بی علم کام و گر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.

حکیم سنایی (از آنندراج ).


طاغیان را کرده یکباره جدا بی کام و گر
یاغیان را کرده همواره بری از نام و نان .

عبدالواسع جبلی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خیره گر. [ رَ / رِ گ َ ] (ص مرکب ) حیران کننده . متحیرکننده . پریشان خاطر کننده : با جنون عشق تو خواهیم ساخت ترک عقل خیره گر خواهیم کرد.عطار...
حجامت گر. [ ح ِ م َ گ َ ] (ص مرکب ) حاجم . حجام . حجامت چی . مصاص .
تشبیه گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) مانندکننده ٔ چیزی به چیزی دیگر : تشبیه گران سخن آرای به صد قرن شبه تو نیابند ز اقران و ز اشباه .سوزنی (دیوا...
باخره گر. [ ؟ گ َ ] (ص مرکب ) رَهّاص . (دهار). چینه گر. دای گر (گناباد خراسان ).
بلاوه گر. [ ب ِوَ / وِ گ َ ] (ص مرکب ) (از: ب + لاوه + گر) در عبارت زیر از تفسیر ابوالفتوح رازی آمده است و ظاهراً بمعنی تائب و متضرع و زاری...
اندیشه گر. [ اَ ش َ / ش ِ گ َ ] (ص مرکب )اندیشمند. متفکر. فکور. (از یادداشتهای لغت نامه ).
گرگ فتنه گر. [ گ ُ گ ِ ف ِ ن َ / ن ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا است . (مجموعه ٔ مترادفات ص 165).
گل گر. [ گ ِ گ َ ] (ص مرکب ) طیان . (مهذب الاسماء). بنا. راز. گلگیر. گلکار : همان گل گران را ز نو بار دادهمان خانه ها کرد و خوشه نهاد. شمسی (یو...
گچ گر. [ گ َ گ َ ] (ص مرکب ) گچکار: جصاص ؛ گچ گر. (دهار) (منتهی الارب ). لکاث . گچ چر. (منتهی الارب ) : درساعت فرمود تا گچ گران را بخواندند و آن...
بز گر. [ ب ُ زِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بز که بمرض گری مبتلی باشد. بز جرب دار.- امثال :بز گر از سرچشمه آب می خورد .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.