اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ َ ] (اِ) نام جوشی است مشهور که به عربی جرب گویند. (برهان ). در استعمال قدما به معنی بیماری مشهور است و در تداول امروزی ، بمعنی مبتلای بدان بیماری است بجای گرگن و گرگین . مرضی است که مویها را بریزاند و بدن خاصه انگشتان خارش کند و مجروح شود و آن را به عربی جرب گویندو سرایت کننده است به دیگری . (آنندراج ) :
طب پدر ترا ندهد نفعی
تو چونکه گر خویش همی خاری .

ناصرخسرو.


گریست این جهان بمثل زیرا
بس ناخوش است و خوش بخارد گر.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 148).


جرب که به پارسی گر گویند از خونی غلیظ و عفن تولد کند کهنه که برگها اندر گرد آمده باشد و طبیعت آن را به ظاهر تن دفع می کند. و گر دو گونه باشد خشک باشد وتر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گفتست هفت سال است تا مراجرب ، یعنی گر خویشتن را نخاریدم . (مجمل التواریخ و القصص ).
وآن یکی گوید شتر یک چشم بود
وآن دگر گوید ز گر بی پشم بود.

مولوی .


|| مؤلف آنندراج این کلمه را بمعنی قدرت و تسلط آورده و شعر زیر را از فرخی نقل کرده است :
ملک آن باشد کو را به سخن باشد دست
ملک آن باشد کو را به هنر باشد گر ۞ .

فرخی .


در نسخه ٔ فرخی چ عبدالرسولی (ص 108) کر آمده است و در برهان نیز این معنی برای کر (با کاف تازی ) آمده است . رجوع به کر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
پیرایه گر. [ را ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیراینده . آنکه بپیراید. آنکه پیرایه کند : پیرایه گر پرندپوشان سرمایه ده شکرفروشان . نظامی .متحلی . پیر...
دریافت گر. [ دَرْ گ َ ] (ص مرکب ) بیننده . ناظر. (ناظم الاطباء).
دریوزه گر. [ دَرْ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه کارش دریوزه باشد. گدا. سائل . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ریسمان گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) غزال . ریسمان باف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریسمان باف شود.
زررشته گر. [ زَ رِ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) گلابتون ساز و زرکش .
زرنشان گر.[ زَ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) صانع زرنشان . (از آنندراج ). آنکه شمشیر و جز آن را با زر منقش سازد : به جانم مگو زرنشان گرچه کردمرا زرنشان ...
ریچاله گر. [ ل َ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) آب بند. آنکه شیر فروشد و پنیر و خامه و سرشیر و کشک از شیر سازد. (یادداشت مؤلف ).
خطکاسه گر. [ خ َطْ طِ س ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط ششم از هفت خط جام جم . (از ناظم الاطباء).
الن شله گر. [ اُ ل ِ شْل ِ / ش ِ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) ۞ ادام گتلب . نویسنده ٔ دانمارکی . به سال 1779م . در کپنهاگ متولد شد و به سال 1850م . درگذشت ...
اسطرلاب گر. [ اُ طُ گ َ] (ص مرکب ) آنکه اسطرلاب سازد : کجا اسطرلابگر عاجز شود از جهت تنگ شدنشان . (التفهیم بیرونی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.