اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ ُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در سرحد ملک غزان و به این معنی با کاف تازی مشهور است . (برهان ). نام رودی است در کشور بردع :
بهشتی شده بیشه پیرامنش
ز گر کوثری بسته بر دامنش .

نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 130).


اصل کلمه «کر» به ضم کاف تازی است . رجوع به کر در برهان قاطع و لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
تاوه گر. [ وَ / وِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که تاوه سازد. قلاّء. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ).
دعوی گر. [ دَع ْ گ َ ] (ص مرکب ) مدعی . ادعا کننده . (ناظم الاطباء) : جست دعوی گر مخالف گوی زیرک سخت چشم حجت جوی . میرخسرو (از آنندراج ).|| دادخ...
دوات گر. [ دَ گ َ ] (ص مرکب ) آن که دواتها را بسازد، و دویت گر اماله ٔ آن . (آنندراج ). دواتساز. || آنکه از برنج ظرفهای چون آفتابه و سماور و ...
خلیل گر. [ خ َ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاگریوه ٔ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. آب آن از چشمه ٔ بردسفید و محصول آن غلات و لبنیات و ...
خدعه گر. [ خ ُ ع َ / ع ِ گ َ ] (ص مرکب ) مکار. حیله باز. (از ناظم الاطباء). فریبکار. فریب دهنده . حقه باز. نیرنگ زن . مکرکن . فسون ساز.
خایه گر. [ ی َ / ی ِگ َ ] (ص مرکب ) بسیار خایه کننده . بَیوض . (زمخشری ).
کار و گر. [ رُ گ َ ] (اِ مرکب ) کار و کر. پشت و پناه و مراد و مقصود باشد.(برهان ). و رجوع به «کار و کر» و «کام و کر» شود.
غربیل گر. [ غ َ گ َ ] (ص مرکب ) غربیل بند. غربال بند. غربال گر. رجوع به غربیل بند و غربال بند شود.
عمارت گر. [ ع َ / ع ِ رَ گ َ ] (ص مرکب ) بنّا و معمار. (ناظم الاطباء). عمارت ساز : بحکمت مر دل ویرانت را خوش خوش عمارت کن که ویران را عمارت گ...
عصیان گر. [ ع ِص ْ گ َ ] (ص مرکب ) یاغی . گردنکش . سرکش . عاصی . || گناهکار. (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.