اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرانجانی

نویسه گردانی: GRʼNJANY
گرانجانی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) سستی و کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گرانجان شود. || سخت جانی . رجوع به گرانجان شود.
باد با عزم او گرانجانی است
خاک با حلم او سبکباری است .

(جهانگشای جوینی ).


|| پوست کلفتی . مقاومت . استقامت . || بخل . امساک . لئامت . || ثقیل بودن . سنگین بودن در معاشرت . ضد سبکروح :
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
گرانجانی کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت جانی نمودن . دیر از جان گذشتن : پیر چون گشتی گرانجانی مکن گوسفند پیر قربانی مکن . شیخ بهائی . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.