گرانجانی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) سستی و کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گرانجان شود. || سخت جانی . رجوع به گرانجان شود.
باد با عزم او گرانجانی است
خاک با حلم او سبکباری است .
(جهانگشای جوینی ).
|| پوست کلفتی . مقاومت . استقامت . || بخل . امساک . لئامت . || ثقیل بودن . سنگین بودن در معاشرت . ضد سبکروح
: مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گرانجانی بود.
حافظ.