اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرد

نویسه گردانی: GRD
گرد. [ گ ُ ] (ص ، اِ) در پهلوی «گورت » ۞ ظاهراً از ریشه «وورت » ۞ و پارسی باستان «ورْتا» ۞ ، در لهجه ٔ کاشانی «گوردی و گورد» ۞ بلند، بلندی . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || مبارز و دلاور. بهادر و شجاع . (از برهان ) (از آنندراج ) :
ایا خورشید سالاران گیتی
سوار رزم ساز و گرد نستوه .

رودکی .


با نعره ٔ اسپان چه کنم لحن مغنی
با نوفه ٔ گردان چه کنم مجلس گلشن .
ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور سامانی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
گر او رفتی بجای حیدر گرد
به رزم شاه گردان عمرو و عنتر.

دقیقی .


هزار و صد و شصت گرد دلیر
به یک حمله شد کشته در جنگ شیر.

فردوسی .


همان قارن گرد و گشواد را
چو برزین و پولاد و خراد را.

فردوسی .


چون زند بر مهره ٔ شیران دَبوس شصت من
چون زند بر گردن گردان عمود گاوسار.

منوچهری .


به میدان مردی ز مردان گرد
بر اسب هنر گوی مردی ببرد.

اسدی .


هر رگی از وی برخاسته چون نیزه ٔ غز
سر اوهمچو سر گرز کی و رستم گرد.

سوزنی .


گر خصم تو ای شاه شود رستم گرد
یک خر ز هزار اسب تو نتواند برد.

وطواط.


شمشیر کشید نوفل گرد
میکرد به حمله کوه را خرد.

نظامی .


دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.

سعدی .


یکی مرد گرد استخوانی به دست
چنان میزدش [ خر را ] کاستخوان می شکست .

سعدی (بوستان ).


راه زد کاروان و ده را گرد
شحنه ٔ شهر و مال هر دو ببرد.

اوحدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گیل گرد. [ ] (اِخ ) یا اندمشن . نام قلعه ٔ مستحکمی است واقع در خوزستان که یک نوع قلعه ٔ باستیل محسوب میشد و آن را «انوشبرد» یا قعله ٔ فرام...
گرد کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ از جمله کارهای داروسازی یکی گرد کردن است و آن عبارت از تقسیم جامد به قسمت های کوچک است . قبل از ...
گرد کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . (آنندراج ). فراهم آوردن . عَش . غَلث . (منتهی الارب ). تدویر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ابسال . ...
گرد کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غبار انگیختن . || کار برجسته و جالب نظری کردن . کاری بانام و بزرگوار انجام دادن : آنچنان علم خود چه ...
گرد زمرد. [ گ َ دِ زُ م ُرْ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سبزه ٔ نورسته . || خط نودمیده ٔ خوبان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
گرد زوال . [ گ َ دِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از نیست شدن . نابود شدن . معدوم گشتن : بسته بر حضرت تو راه خیال بر درت نانشسته گرد ز...
گرد غوره . [ گ َ دِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی است که از غوره ٔ انگور گیرند و بر روی غذا پاشند.
گرد زابل . [ گ ُ دِ ب ُ ] (اِخ ) کنایه از رستم زابل است که رستم زال باشد. (برهان ). رجوع به گرد زابلی شود.
گرد گشتن . [ گ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوران . (ترجمان القرآن ). || جمع شدن . فراهم آمدن . انباشته شدن : مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت ورن...
گرد و غند. [ گ ِ دُ غ َ ] (ص مرکب ) گرداندام . درچیده اندام . فربهی نزدیک به کوتهی . و رجوع به گرد و غنبلی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۴ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
گورتانی
۱۳۹۵/۱۱/۱۳
1
0

سلام.من ساکن اصفهان هستم و اسم محله ی خانوادگیمان «گورتان» است. درمورد معنی این اسم کنجکاو شدم،ولی تا حالا نتونستم معنیشو پیدا کنم.اگه کسی معنیشو میدونه خوشحال میشم به من اطلاع بده.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.