اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردان

نویسه گردانی: GRDʼN
گردان . [ گ َ ] (اِ) نوعی از کباب است و آن چنان باشد که گوشت مرغ یا گوسفند را در آب بجوشانند و بعد از آن آن را پر از داروهای گرم کرده به سیخ کشند و کباب کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
شود سنانش چون بابزن در آتش حرب
بجای مرغ مبارز شده براو گردان .

سوزنی .


(گردان با «سر» ترکیب شود و به معنی ، مات و مبهوت و متحیر آید) :
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب آن است که من واصل و سرگردانم .

سعدی (خواتیم ).


چشم همت نه به دنیا که به عقبی نبود
عارف عاشق شوریده ٔ سرگردان را.

سعدی .


ز بانگ مشغله ٔ بلبلان عاشق مست
شکوفه جامه دریده ست و سرو سرگردان .

سعدی .


ترکیب ها:
- آب گردان . آتش گردان . آفتاب گردان . آهوگردان .آینه گردان . انگشتری گردان . بازی گردان . بلاگردان . پل گردان . تریاک برگردان . تعزیه گردان . تنخواه گردان . چرخ گردان . حال گردان . دست گردان . روگردان . سیل برگردان . سیل گردان . شبیه گردان . صحنه گردان . طاس گردان . فلک گردان . کارگردان . کاسه گردان (همچو لوطی کاسه گردان ). کوزه گردان (رجوع به جدارک در برهان شود). مجمره گردان . نمایش گردان . واگردان .یخه برگردان . رجوع به ذیل هر یک از مدخل ها و گرداندن و گردانیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
گردان . [ گ َ ] (نف ) گردنده . چرخنده . دوار. متحرک به حرکت دوری : آئین جهان چونین تا گردون گردان شدمرده نشود زنده و زنده به ستودان شد. ر...
گردان . [ ] (اِخ ) ایستگاه میان کرج و هشتگرد، واقع در خط راه تهران به تبریز و در 85هزارگزی تهران است . رجوع به کردان شود.
سیاره، کره
لب گردان . [ ل َ گ َ ] (ن مف مرکب ) حوض و کاسه و مانند آن که لبهای مایل به شیب داشته باشد.- لب گردان کردن حوض ؛ پر کردن حوض از آب چنا...
گوه گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوه غلطان و جعل . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). خبزدوک . سرگین گردان . گوه گردانک . سرگین گردانک . جُعَل . (منتهی ا...
گوی گردان . [ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی گردانک . گوگردانک . سرگین گردانک . جعل . جانوری است که سرگین را گلوله کند و بغلطاند و ببرد و به عربی جعل و ...
رمه‌گردانی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد یک رمه‌گاه[۱] تابستانه در گودبراندس‌دال[۲]، نروژ. به نوعی از کوچ‌گردی عشایر که با اسکان نیمه‌ثابت همراه...
آتش گردان . [ ت َ گ َ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش سرخ کن .
پل گردان . [ پ ُ ل ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پل متحرک .
تاس گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) تاس بین . (فرهنگ نظام ). رجوع به تاس بین شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.