اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گردو

نویسه گردانی: GRDW
گردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ببرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 45هزارگزی شمال باختر اردل و 24هزارگزی راه فارسیان به باحیدر در 24هزارگزی راه کوهرنگ . هوای آن معتدل و دارای 115 تن جمعیت است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، پشم ، روغن و کتیراست . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گردو بالا. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تنگ گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 60هزارگزی شمال باختر اردل و 12هزارگزی جاده ٔ کوهرنگ . ه...
لای گردو. [ گ ِ ] (اِخ ) دیهی سیزده فرسنگ میان جنوب و مشرق نی ریز. (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان کوهستان بخش داراب ، شهرستان فسا. واقع...
گردو پائین . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تنک گزی بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 62هزارگزی شمال اردل و 12هزارگزی جاده ٔ کوهرنگ . هوای ...
گرد و خاک . [ گ َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غبار. گرد. و رجوع به گرد و غبار شود.
گرد و غند. [ گ ِ دُ غ َ ] (ص مرکب ) گرداندام . درچیده اندام . فربهی نزدیک به کوتهی . و رجوع به گرد و غنبلی شود.
گرد و خاکی . [ گ َدُ ] (ص نسبی مرکب ) آلوده به گرد و خاک . گردآلود.
گرد و غبار. [ گ َ دُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرد و خاک . عکاب و عَکوب . قَتان . (منتهی الارب ). رجوع به گرد و خاک شود. || (ص مرکب ) رند...
گرد و غلنبه . [ گ ِ دُ غ ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) گرد و قلنبه . میانه بالای . چاق و چله . رجوع به گرد و قلنبه شود.
گرد و غنبلی . [ گ ِ دُ غُم ْ ب ُ ] (ص مرکب ) میانه بالا. متوسطالقامه : نه پردراز و نه کوتاه گرد و غنبلیم غلام حضرت موسی الرضا، علی قلیم .؟
گرد و قلنبه . [ گ ِ دُ ق ُ لُم ْ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) گرد و غلنبه . میانه بالای فربه . چاق و چله . خپل . و رجوع به گرد و غلنبه شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.