اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گره

نویسه گردانی: GRH
گره . [ گ ُ رُه ْ ] (اِ) مخفف گروه بمعنی جمع، دسته :
بدند اندر آن روز مهمان سام
بدیدار سام آن گره شادکام .

فردوسی .


نسودی ۞ سه دیگر گره را شناس
کجا نیست بر کس از ایشان سپاس .

فردوسی .


گرهی را نشانده بودم پیش
برنهاده به دست جام مدام .

فرخی .


زیر هر کاخی گرد آمده مردم گرهی
دستشان زرسپار و پایشان سیم سپر.

فرخی .


گیرم دنیا ز بی محلی دنیا
بر گرهی خربط و خسیس بهشتی .

ناصرخسرو.


این گره بادند از ایشان کارسازی کم طلب
کآتشی بالای سر دارند و آبی زیر ران .

خاقانی .


گرفتند ز اول گره بی شمار
سلیح و ستوراندر آن کارزار.

اسدی .


همچون رده ٔ مور بدرشان شده از حرص
از تنگی دست این گره شعرسرایان .

سوزنی .


یک گره را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است او نداند جزسجود.

(مثنوی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
کار گره شدن یا بودن . [ گ ِ رِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر نیامدن حاجت . (آنندراج ) : ز سخت گیری زلف تو کار من گره است وگرنه هیچ گره نیست بی ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.