اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گز

نویسه گردانی: GZ
گز. [ گ َ ] (اِ) نوعی تیر بی پر و پیکان که دو سر آن باریک و میان آن گنده میباشد و بدان بازی کنند. (برهان ) (غیاث ). و بدان بازی کنند و این قسم تیراندازی را گزاندازی گویند. (آنندراج ). معراض . تیر بی پر. (صراح اللغه ) :
هزار دل شده در هر گزی بیندازد
کسی نخاست چو آن سرو در گزاندازی .

سیفی (از آنندراج ).


- امثال :
به یک گز دو فاخته زدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) شهر دره گز در شمال گردنه معروف اﷲ اکبر واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیراست :طول 59 درجه و 9 دقیقه عرض 37 د...
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) بخش حومه ٔ شهرستان ، از یک دهستان به نام دهستان مرکزی تشکیل شده و دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک میباشد که مج...
دره گز. [ دَرْ رَ گ َ ] (اِخ ) دهستان مرکزی شهرستان دره گز شامل 17 آبادی . نفوس آن 3781 تن است . بزرگترین آبادی آن گل خندان دارای 536 تن ...
دمی گز. [ دُ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر با 135 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن اتومبیلرو است . (از فرهنگ ...
زبان گز. [ زَ گ َ ] (نف مرکب ) چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. (آنندراج ). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف . (ناظم ال...
بوته گز. [ ت َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشهد ریزه میان ولایت باخرز است که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
بندر گز. [ ب َ دَ رِ گ َ ] (اِخ ) معرب آن بندر جز است . بندری است در کنار جنوب شرقی بحر خزر. از بخشهای گرگان که 4000 تن جمعیت دارد. این بن...
غوره گز. [ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ قوره گز. نام درختی است که در نواحی مختلف به نامهای گز شاهی ، گَزلی و کِرِه معروف است . رجوع به گز...
صاری گز. [ گ ُ ] (اِخ ) صاری گوزل و یا صاری گورز. وی یکی از علما و دانشمندان عصر سلطان بایزیدخان ثانی و سلیم خان اول و لقب او نورالدین است ...
خایه گز. [ ی َ /ی ِ گ َ ] (اِ مرکب ) رتیلا. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.