گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گز نویسه گردانی: GZ گز. [ گ َ ] (ص ) گس : چند پختی تلخ و شور و تیز و گزهم یکی بار امتحان شیرین بپز.مولوی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی گز گز. [ گ َ ] (اِ) درختی باشد که بیشتر در کنارهای آب و رودخانه روید و آن را به عربی طرفا خوانند و بارش که ثمرةالطرفا باشد امراض چشم و زهر رت... گز گز. [ گ َ ] (اِ) ظاهراً نام پارچه ای است و از اشعار زیر چنین استنباط میشود : چو گز به چوب درآید به معرض کرباس قیاس کار ز استاد گیر یا مزدور. ... گز گز. [ گ َ ] (اِ) از جمله ٔ حلویات است : گز را ز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان برشکست اوست .میرزا اشتها. گز گز. [ گ َ ] (اِ) نوعی تیر بی پر و پیکان که دو سر آن باریک و میان آن گنده میباشد و بدان بازی کنند. (برهان ) (غیاث ). و بدان بازی کنند و ای... گز گز. [ گ َ ] (نف ) گزنده . (برهان ) (آنندراج ). و غالباً با کلمه ٔ دیگر مرکب شود : بدو گفت کای بدتر از مار گزبمیدان که پوشد زره زیر خز. فردوسی .م... گز گز. [ گ ِ / گ َ ] (اِ) دندان که به عربی سن میگویند. (برهان ). مخفف گاز است که دندان باشد. (آنندراج ). بخاطر میرسد که بفتح باشد مخفف «گاز».... گز گز. [ گ َ ] (اِ) کردی قز ۞ (مقیاس طول ، اندازه ) معادل ذرع و هر گز 16 گره است .امروزه گز را معادل «متر» اروپاییان گیرند. (حاشیه ٔبرهان چ مع... گز گز. [ گ ُ ] (ترکی ، اِ) این لغت ترکی است و به معنی چشم است : و آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم من نمی خواهم عنب خواهم اوزم .مولوی . گز گز. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان سیرک بخش میناب شهرستان بندرعباس ، واقع در 120000گزی جنوب میناب ، سر را مالرو جاسک به میناب . هوای آن ... گز گز. [ گ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند.هوای آن معتدل و دارای 276 ت... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود