اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گزارش

نویسه گردانی: GZʼRŠ
گزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج ) :
همه خوابها پیش ایشان بگفت
نهفته برون آورید از نهفت
کس آن را گزارش نیارست کرد
پراندیشه شدشان دل و روی زرد.

فردوسی .


مر این خوابها را بجز پیش اوی
مگوی و ز نادان گزارش مجوی .

فردوسی .


و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان . (نوروزنامه ). || شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است . (برهان ) :
مرین دین به را بیاراستند
از این دین گزارش همی خواستند.

فردوسی .


چو آن ترکیب را کردند خارش
گزارنده چنین کردش گزارش .

نظامی .


پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن . (صحاح الفرس ).
و رجوع به گزاردن شود.
|| گفتن و ادا کردن سخن . رجوع به گزاردن شود. || پیش کش . || گذشتن . (برهان ). به این معنی گذارش است . || عبور کردن . به این معنی گذارش است . || تجاوز نمودن . || ترک کردن . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گزارش /gozāreš/ شرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام‌یافته. ⟨ گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن. ⟨ گزارش کردن: (مصدر متعدی) ...
گزارش کن . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ) معبر و مفسر و بیان کننده : گزارش کن زیور تاج و تخت چنین گفت کآنشاه فیروزبخت . نظامی .گزارش کن فرش این س...
گزارش کنان . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) درحال تفسیر. در حال شرح . در حال تعبیر : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را....
گزارش نامه . [ گ ُ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب تعبیر خواب . || کتاب تفسیر. (برهان ) (آنندراج ). آن را گزارشی نامه هم میگویند. رجوع به گزار...
گزارش پذیر. [ گ ُ رِ پ َ ] (نف مرکب ) لایق ادا کردن . (آنندراج ) : گزارای نقش گزارش پذیرکه نقش از گزارش ندارد گزیر.نظامی .
گزارش دادن . [ گ ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع دادن . خبر دادن : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را.نظامی .
گزارش کردن . [ گ ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح و تفسیر کردن : همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست . ناصرخسرو....
گزارشی است که به درخواست مالکان موسسات تجاری و صاحبان سهام شرکتها جهت اطلاع از صحت انجام امور و کنترلهای مربوطه توسط گروه حسابرسی منتخب آنان پس از برر...
گذارش. [ گ ُ رِ ] (اِمص ) گذاشتن. نهادن. گذشتن. گذرانیدن. گذران عمر و زندگی. وانهادن. به حال خود گذاردن. روا داری، رخصت و فرصت و اجازه انجام کاری به ک...
گذارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) گذشتن . || ترک دادن . || گذرانیدن . (برهان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.