اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گشن

نویسه گردانی: GŠN
گشن . [ گ َ / گ َ ش َ ] (ص ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان ذیل همین کلمه نوشته اند: در اوستا ارشن ۞ و در پهلوی گوشن ۞ یا وشن ۞ به معنی نر و مردانه آمده و در فارسی نیز گشن به ضم اول و سکون دوم به همین معنی است ، اما گشن وکشن (با حرکات مختلف ) را به معنی بسیار و انبوه نیزگرفته اند. در این بیت به کسر دوم آمده :
سوی رود با کاروان گشن
زهابی بدو اندرون سهمگن .

ابوشکور بلخی .


و در این بیت نیز حرف دوم متحرک است :
از ایوان گشتاسب تا پیش کاخ
درختی گشن بیخ و بسیارشاخ .

دقیقی طوسی (گشتاسب نامه ).


بعقیده ٔ محققان این کلمات بهر دو معنی ازیک ریشه میباشند و اصلاً بمعنی نر و فحل و مجازاً بمعنی بسیار، انبوه و فراوان استعمال شده . این بیت ابوشکور بلخی مؤید آن است که بمعنی دوم هم در اصل به سکون دوم بوده و بضرورت شعر متحرک آورده اند :
سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون .
رجوع به مزدیسنا تألیف معین ص 334، برگزیده ٔ شعر تألیف معین ج 1 ص 27 شود». بسیار و انبوه باشد. (از برهان قاطع چ معین ) (آنندراج ). انبوه بود از لشکر و قافله و مال و شاخ درخت و بیشه و آنچه بدین ماند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
وز آن پس گرفتندش [ گیو را ] اندر میان
چنان لشکری گشن شیری ژیان .

فردوسی .


چنین گفت کای مرد گردن فراز
چنین لشکر گشن و این گونه ساز.

فردوسی .


چو چشم تهمتن بدیشان رسید
به ره بر درختی گشن شاخ دید.

فردوسی .


شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک
میان بیشه ٔ گشن اندرون خزید چو مار.

فرخی .


خسروی با لشکری گشن و قوی
خسروی با لشکری گشن و گران .

فرخی .


بجایی دگر دید بر سنگلاخ
درختی گشن برگ بسیارشاخ .

اسدی .


همانجای بد مرغزاری فراخ
میانش درختی گشن برگ و شاخ
درختی گشن شاخ بر شیخ کوه
از انبوه شاخش ستاره ستوه .

اسدی .


عروسی بهاری کنون از بنفشه
گشن جعد و از لاله رخسار دارد.

ناصرخسرو.


یکسو کش سر از این گشن لشکر
بیهوده مرو پس گشن ساری .

ناصرخسرو.


رفته و جسته ز هول و سهم تیغ و تیر تو
در گشن تر بیشه شیر وتنگ تر سوراخ مار.

مسعودسعد.


به شرار دل ودود نفسم
ماند بر عارض جعد گشنت .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
گشن .[ گ ُ ] (اِ) طالب نر شدن . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) ۞ . || بار گرفتن ماده ٔ سایر حیوانات . (برهان ) (غیاث ). || بارور شدن درخت خرما. (ب...
گشن . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابک بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع در 18هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه ، سر راه مالرو عمومی ...
گشن . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 18هزارگزی شمال رود. هوای آن گرم و دارای 333تن سکنه...
گشن قناتی است که در روستای چهارده از توابع بخش مرکزی، شهرستان خواف در استان خراسان رضوی قرار دارد. مشخصات قنات [ویرایش] طول این قنات ۳۲۰۰ متر است ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گشن خواه . [ گ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) حیوانی که نر جوید. جفت جو. لاس .
گشن گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح گیاه شناسی ) ۞ عبارت است از آمیختن گامت نر با گامت ماده . در این عمل چند مرحله میتوان در نظر گرفت...
گشن نشین . ۞ [ گ َ ن ِ ] (اِ مرکب ) نام روزچهارم است از ماههای ملکی . (آنندراج ) (جهانگیری ).
گشن یافته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) جفت گرفته . || باردارشده . || پوشیده . || آسترشده . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.