اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گل کردن

نویسه گردانی: GL KRDN
گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عجین کردن آب را با خاک . آمیخته کردن خاک و آب :
خاک وجود ما را از آب باده گل کن
ویران سرای دل را گاه عمارت آمد.

حافظ.


|| کنایه از آلوده کردن . (آنندراج ) :
در جنب رحمتش چه نماید گناه خلق
یک مشت خاک گل نکند آب بحر را.

هادی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) گل برآوردن درخت . گل دادن . برآوردن گل .
گل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این لفظ را بجای خاموش کردن استعمال کنند، چنانکه گویند: چراغ را گل کن ، یعنی خاموش کن . (برهان ). با لف...
گل مال کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مالیدن گل . مالیدن گل به ظرف تا شوخ آن برطرف شود. || مالیدن گل به در و دیوار. || مجازاً پوشان...
گل هم کردن . [ گ َ ل ِ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بهم پیوستن . به یکدیگر پیوستن . با هم یکی کردن . بهم انداختن .
گل مالی کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شستن یا مالیدن گل بر چیزی بمنظور پاکیزه کردن آن از لکه ٔ چربی .
گل آگین کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از لبریز کردن یعنی پر ساختن پیاله و صراحی باشد از شراب لعلی . (برهان ) (آنندراج ) : گل آگین کن...
گل اندود کردن . [ گ ِ اَ ک َ دَ ](مص مرکب ) مالیدن گل بر بام و غیره . تَمدیر. تَسییع. تطبیس . تَسفیط. (منتهی الارب ). گل اندود کردن حوض .
خاک گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب یا مایع جز آب را با خاک آمیختن : در ازل خاک وجود ما به می گل کرده اندمنع می خوردن مکن سلمان به...
گل آکنده کردن . [ گ ِک َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از گل پر کردن . آلوده کردن به گل . || به گور کردن : چو بدخواه را در گل آکنده کردپراکن...
گل باران کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریختن و پاشیدن گل بر سر عروس یا داماد.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.