گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عجین کردن آب را با خاک . آمیخته کردن خاک و آب
: خاک وجود ما را از آب باده گل کن
ویران سرای دل را گاه عمارت آمد.
حافظ.
|| کنایه از آلوده کردن . (آنندراج )
: در جنب رحمتش چه نماید گناه خلق
یک مشت خاک گل نکند آب بحر را.
هادی (از آنندراج ).