اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گلو

نویسه گردانی: GLW
گلو. [ گ ِ /گ ُ ] (اِ) کنایه از خوردن و شهوت طعام :
مکن ز بهر گلو خویشتن هلاک و مرو
به صورت بشری ور به سیرت مگسی .

ناصرخسرو.


ایر و گلو، ایر و گلو کرد مرا دنگ و دلو
هرکه از این هر دو برست اوست اخی اوست کلو.

مولوی .


کآن گدایی که بجد می کرد او
بهر یزدان بود نی بهر گلو.

مولوی .


ور بکردی نیز از بهر گلو
آن گلو از نور حق دارد علو.

مولوی .


چون حقیقت پیش او فرج و گلوست
کم بیان کن پیش او اسرار دوست .

مولوی .


ای بسا ماهی در آب دوردست
گشته از حرص گلو مأخوذ شست .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
گل و بته . [ گ ُ ل ُ ب ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، نقش و نگار گلین در جامه و غیره .نقش رنگارنگ از گل در جامه ، پارچ...
گل و گشاد. [ گ َ ل ُ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) سخت فراخ . نه به اندام : شلوار گل و گشاد.
گل و گردن . [ گ َ ل ُ گ َ دَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه بر مجموعه ٔ گردن و گلو اطلاق شود: گل و گردن زیبایی دارد.
گل و بلبل . [ گ ُ ل ُ ب ُ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ترکیبی است که شاعران از آن سخن گویند و بویژه در غزلها بلبل را شیفته ٔ گل دانند و خو...
گل و بوته . [ گ ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن . و رجوع به گل و بت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.