گیاه خوار
نویسه گردانی:
GYAH ḴWAR
گیاه خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) گیاخور. خورنده ٔ گیاه . آنکه گیاه و علف خورد. رجوع به گیاخوار شود : شاه جانوران گوشت خوار باز است و شاه چهارپایان گیاه خوار اسب است . (نوروزنامه ). || (اِ مرکب ) مرتع. آنجا که چارپایان بچرند و علف خورند : پارس سربسر چندانک دره ها و قهستانها است جمله گیاه خوار است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 155). به تابستان و زمستان از جای بجای همی گردند بر گیاه خوارها و هواهایی که خوشتر بود. (حدود العالم ). زمستان در شهر شدندی و تابستان به صحرا، و گیاه خوارها جای گرفتندی و کشت ایشان جز گاورس نبود. (مجمل التواریخ و القصص ص 100). چون ربیع بودی به گیاه خوار از آنجا برفتندی . (ابوالفتوح ج 5 ص 61). رجوع به گیاخوار شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آدمی که گوشت نخورد و خوردن گوشت جانوران را برای انسان زیان آور بداند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کثار. [ ] (اِ) به لغت بربری جوز ارقم است. (فهرست مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن). اکثار. جوز ارقم به فارسی زیره غده ای و در کتب طب سنتی با نام های ا...