گیسو. (اِ)گیس . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ شعوری ). صاحب آنندراج گوید: گیسو موی درازی که از دو جانب سر کشیده باشد و این غیر از زلف است . و همین معنی را غیاث اللغات از همین مؤلف نقل کرده است . ولی ظاهراً گیس و گیسو بر موی بلند سر اطلاق شود. و اختصاص به موی جانبی از سر ندارد. اما بیشتر اطلاق آن بر موی سر زنان باشد و گاه در مردان و آنگاه اختصاصاً موی پیش سر را کاکل و دو جانب سر را زلف گویند هرچند که زلف نیز در تداول شعرا گاه بر تمامی موی سر اطلاق شده است از جمله صاحب دهار گیسو را مرادف زلف دانسته است و شعر فردوسی :
فرنگیس بگرفت گیسو به دست
به فندق گل ارغوان را بخست .
مؤید آن است که گیسو گرفتن اعم باشد از گرفتن زلف و غیر زلف بنابراین دعوی اختصاص گیسو به زلف یعنی موی دو سوی سر مردود می نماید
: از گیسوی او نسیم مشک آید
وز زلفک اونسیم نسترون .
رودکی .
به رخساره چون روز و گیسو چو شب
همی در ببارید گفتی ز لب .
فردوسی .
ز پرده به گیسوش بیرون کشید
ز تخت بزرگیش در خون کشید.
فردوسی .
روز چوگان زدن از خوبی چوگان زدنش
زهره خواهد که ز گیسو کند او را چوگان .
فرخی .
تیره بر چرخ راه کاهکشان
۞ همچو گیسوی زنگیان به نشان .
عنصری .
کابروی و مژه عزیزتر باشند
هر چند بلندتربود گیسو.
ناصرخسرو.
گیسوی من به سوی من ند و ریحانست
گر به چشم تو همی تافته مار آید.
ناصرخسرو.
گیسوی تو شهپر همای نبوی دان
بوینده چو مشک تبت و تنگت و طفقاج .
سوزنی .
گر مدعیان گیسوی مشکین تو بینند
دانند که نز جنس همایست غلیواج .
سوزنی .
گیسو چو خوشه تافته وز بهر عید وصل
من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش .
خاقانی .
تاج زرین به سر دختر شاهنشه زنگ
باز پوشیده به گیسوش سراپا بینند.
خاقانی .
حصار قلعه ٔ یاغی به منجنیق مده
به بام قصر برافکن کمند گیسو را.
سعدی .
شیادی گیسوان بافت که من علویم . سعدی (گلستان ).
ج ، گیسوان و گیسوها. ذُوأبَة، غُسنَة، غُسناة؛ گیسو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): جَیسُوان . معرب گیسوان است که به معنی زلف باشد. (منتهی الارب ).
-
صاحب گیسوی ؛ دارای گیسو بودن .
- || کنایه از علوی بودن
: گر کند با تو کسی دعوی به صاحب گیسوی
گیسو از شرمت فرو ریزد پدید آید کلی .
سوزنی .
-
گیسوان ؛ در اصطلاح نجوم و ستاره شناسی سه ستاره است در جزو خفیه یا مظلمه خارج از شکل اسد که در کتب نجوم ضفیره یا هلبه خوانند و بعضی آن را ذوأبه نیز خوانده اند و برخی همه ٔ ستارگان تاریک و ابری را ضفیره و ذوأبه مینامند اما درست آن است که ضفیره به همان سه ستاره کوچک که جمله ٔ آن را گیسو خوانند، گفته شود. سه ستاره ٔ گیسو (ضفیره ) علاوه بر یکهزاروبیست و دو کوکب مرصود است که مشهور گفته اند. (از التفهیم بیرونی ص
87 و حاشیه )
: ارسطوطالس مجره را چیزی دارد که به هوا از بخار دخانی شده ، برابر ستارگان بسیار گرد آمده آنجا، همچنانک خرمن گیسو و دنبال اندر هوا برابر ایشان پدید آید. (التفهیم بیرونی ص
115). ستارگان با دنبال و گیسو و کواکبهای رجم و انداختن و مانند آن . (التفهیم بیرونی ص
165).