گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لال نویسه گردانی: LAL لال . (اِخ ) نام قلعتی به طبرستان . (طبقات ناصری ، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیه ٔ ص 199 ج 2) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی لال لال . (ص ) زبان گرفته . (برهان ). بی زبان ۞ . مقابل گویا. که گفتن نتواند. که گفتن نداند. اَخرَس . گنگ . اَبکم . بکیم . (منتهی الارب ) : روزی ... لال لال . (اِخ ) نام جد پدر احمدبن علی بن احمد فقیه و جعدی و مازنی و غفاری . (منتهی الارب ). لال رگ لال رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) سرخ رگ جهنده . شریان . لال بنک لال بنک . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ نام کرسی بخش از ولایت کاهُر در ایالت لو. دارای راه آهن و 1196 تن سکنه . لال چاه لال چاه . (اِخ ) موضعی به جنوب شرقی سیستان . لال پتی لال پتی . [ ل ِ پ َ ] (ص مرکب ) لال و پتی . که زبان ِ او گیرد. که بعض حروف از مخارج خود ادا کردن نتواند. و در تداول خانگی ، که درزبان لکنتی... لال سرخ لال سرخ . [ س ُ ] (ص مرکب ) سُرخی سُرخ . سخت سُرخ و آتشی . || خشمناک و سرخ شده ٔ از خشم . لال بازی لال بازی . (حامص مرکب ) لالی به خود بستن .- لال بازی درآوردن ؛ عمل لالان به عمد کردن .|| لعب اخرس . پانتمیم ۞ . رجوع به پانتمیم شود. ابن لال ابن لال . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی . از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه ، از مردم روذراور ۞ . او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم... اعال لال اعال لال .[ ] (اِخ ) صاحب اخبار الدولة السلجوقیه در ذیل عنوان ذکر سیر سلطان اعظم الب ارسلان به روم آرد: سپس سلطان الب ارسلان لشکریان را... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود