گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لال نویسه گردانی: LAL لال . (اِخ ) نام قلعتی به طبرستان . (طبقات ناصری ، از تاریخ جهانگشای جوینی حاشیه ٔ ص 199 ج 2) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی لعل رنگ لعل رنگ . [ ل َ رَ ] (ص مرکب ) دارای رنگی چون لعل . سرخ : دو یاقوت دادش دگر لعل رنگ صدوبیست مثقال هر یک به سنگ . اسدی (گرشاسب نامه ).حریفا... تاج لعل تاج لعل . [ ل َ ] (اِ مرکب ) آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ). سمن لعل سمن لعل . [ س َ م َ ل َ ] (اِ مرکب ) نام گلی که بو ندارد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لعل بست لعل بست .[ ل َ ب َ ] (ن مف مرکب ) لعل بسته . لعل دار : به دریا رسد در فشاند ز دست کند گرده ٔ کوه را لعل بست .نظامی . لعل پوش لعل پوش . [ ل َ ] (نف مرکب ) پوششی برنگ لعل پوشیده . پوشش فرفیری به تن کرده : یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش بر زنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید... شهر لعل کنایه به شهر عشاق---شهری در مازندران که پشه های گزنده و بد نیش دارد نوش لعل این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. لعل پان این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. لعل ماهی لعل ماهی . [ ل َ ] (اِ مرکب ) نوعی از ماهی است که استخوانش سرخ باشد. (آنندراج ). لعل نمای لعل نمای . [ ل َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) که چون لعل نماید و به نظر آید : آن خزف گوهران لعل نمای همه رفتند و کس نماند بجای .نظامی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود