اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لحف

نویسه گردانی: LḤF
لحف . [ ل ِ ] (اِخ ) ناحیتی است در پایین کوه همدان و نهاوند. (منتهی الارب ). مکانی است معروف از نواحی بغداد و بدانجهت این نام یافته که در بن کوههای همدان و نهاوند واقع است ... و بندنیجین و غیره از آن ناحیه و در آن چند قلعه ٔ محکم باشد. (معجم البلدان ). بندنیجین ۞ ، در دفاتر دیوانی لحف می نویسند و در تلفظ بندییان ۞ میخوانند شهرکی کوچک است و به آب و هوا و محصولات مقابل بیات (قصبه ای است ) حقوق دیوانش هفت تومان و شش هزار دینار است . (نزهةالقلوب ص 39).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
لحف . [ ل ِ ] (ع اِ) شکاف میان سرین . و منه قولهم : فلان افلس من ضارب لحف استه ؛ بدانجهت که چون مفلسی چیزی نیابد که بدان سرین را بپوش...
لحف . [ ل ُ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ لحاف . (منتهی الارب ).
لحف . [ ل َ ] ۞ (اِخ ) رودباری است به حجاز و بالای آن دو قریه است ، جبله و ستارة. (معجم البلدان ).
لحف . [ ل َ ] (ع مص ) قزآکند ومانند آن پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ). لحاف بر کسی افکندن یا به جامه بپوشیدن . (تاج المصادر). || لیسیدن ...
لهف . [ ل َ هََ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . || دریغ خوردن . (منتهی الارب ). حسرت خوردن . (تاج المصادر). ارمان خوردن . (زوزنی ) (دهار).
لهف . [ ل َ ] (ع اِ)دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده . لهفة. (منتهی الارب ). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن . ان...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.