اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لعبة

نویسه گردانی: LʽB
لعبة. [ ل َ ب َ ] (ع اِ)دارویی است شبیه به سورنجان فربه کن بدن . (منتهی الارب ). یبروح الصنم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لعبت بربری شود. ابوریحان در صیدنه گوید: ابوحریج گفته است میان جرم او به میان سورنجان سفید ماند او رااز زمین مغرب از بلاد افریقیه به اطراف برند و گویندسورنجان را به عوض او بفروشند. «ص اونی » گوید باه زیاده کند خواه بخورند و خواه حقنه کنند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). اصل الیبروح . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لعبة. [ ل ِ ب َ ] (ع اِ) نوعی از بازی .
لعبة. [ ل ُ ع َ ب َ ] (ع اِ) لَعِب . رجوع به لَعِب شود. بازیی است . ج ، لُعَب . (مهذب الاسماء).
لعبة. [ ل ُ ب َ ] (ع اِ) لعبت . پیکر نگاشته . پیکر عموماً. (منتهی الارب ). || اُعجوبه : تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار!که در برابر چشمی ...
لعبة مرة. [ ل ُ ب َ ت ِ م ُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) المستعجلة. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
لابة. [ ب َ ] (ع اِ) سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ). سنگلاخ . (مهذب الاسماء). ج ، لاب و لابات . قال الاصمعی : اللابة الارض التی البستها الحجارة...
لابة. [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). عامربن طفیل گوید : و نحن جلبنا الخیل من بطن لابةفجئن یبارین الاعنة سمّها. (معجم البلدان ).ش...
لابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) سخنی نیازمندانه . اظهار اخلاص با نیاز تمام . نیاز. فروتنی . تضرع . عجز. چاد. زاری . خواهش . (برهان ) (صحاح الفرس ). التما...
لابه . [ لاب ْ ب ِ ] (اِخ ) ۞ لئون . نام پزشک و سناتور فرانسوی . مولد مرل رُلت ۞ (1832-1916 م .). وی تلقیح سرم ضد تیفوس را در قشون اجباری...
لابه . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ لوئیز. نام شاعره ٔ فرانسوی ، دختر و زن دوتَن ، لوّاف .ملقب به «لابِل کردیه ». مولد لیون (1526-1566 م .).
دم لابه . [ دُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) لابه کردن سگ به دم برای نان و جز آن . (از یادداشت مؤلف ). دم جنبانیدن سگ و عجز و الحاح او برای نان...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.