لغلغ
نویسه گردانی:
LḠLḠ
لغلغ. [ ل َ ل َ ] (ع اِ) مرغی است غیر لکلک . (منتهی الارب ). اللغلغ، و هو دون الاوزّ فی المقدار، لونه کلون الاوز الحبشی الی السواد، ابیض الجفن ، اصفرالعین و یعرف فی مصر بالعراقی . و یأتی فی مبادی ٔ طلوع زرعها زمن اتیان الکراکی الیها. من شأنها ان یتقدمها واحد منها کالدلیل لها ثم قد تکون صفاً واحداً ممتداً کالحبل و دلیلها فی وسطها متقدم علیها بعض التقدم . و قد یصف خلفه صفین ممتدّین یلقیانه فی زاویة حادة حتی یصیر کانه حرف جیم بلاعراقة، متساویة الطرفین و من خاصتها انها اذا کبرت حدث فی بیاض بطونها و صدورها نقط سود. و الفرخ منها لایعتریه ذلک . (صبح الاعشی ج 2 ص 63).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لغلغ. [ ل ِ ل ِ ] (اِ صوت ) آواز از سوئی به سوئی شدن مایعی ، چنانکه هندوانه ٔ تباه چون او را بجنبانند. آواز آب در شکم . آواز آب در مشک چون ...
لقلق . [ ل َ ل َ ] (معرب ، اِ) معرّب از فارسی لک لک . ۞ ج ، لقالق . لقلاق (و هو افصح ). (منتهی الارب ). طائری است مار و ماهی راشکار کند. (غیا...
لق لق . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد، واقع در 21هزارگزی شمال مشهد. جلگه ، معتدل و دارای 293 تن سک...
لق لق کردن . [ ل َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنبانی چیزی استوار چون میخ و دندان و غیره در جای خود با آواز. || آواز تخم مرغ ضایع و تباه گاه ...