گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لق نویسه گردانی: LQ لق . [ ل َق ق ] (ع اِ) شکاف زمین . || (ص ) رجل ٌ لق ﱡ بق ّ؛مرد بسیارگوی . || (مص ) بر چشم زدن به دست یا به پنجه . (منتهی الارب ). || لمس کردن . دست نهادن بر... ۞ (دزی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی لق لق . [ ل َ ] (ص ) لغ. صاف . بی موی و صاف . (برهان ). || نااستوار: میخی لق ؛ جنبان بر جای خود. دندانی لق ؛ متزعزع ، متحرک ، دندان که بر جای ا... لق لق . [ ل ُ / ل َ ] (اِ) فریب و بازی دادن . (برهان ). لق به فتح ل. شل و سست به گویش کازرونی(ع.ش) لق به کسر ل. آدم بی ادب و سبک سر و فضول به گویش کازرونی(ع.ش) لق لق لق لق . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد، واقع در 21هزارگزی شمال مشهد. جلگه ، معتدل و دارای 293 تن سک... لق لق کردن لق لق کردن . [ ل َ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنبانی چیزی استوار چون میخ و دندان و غیره در جای خود با آواز. || آواز تخم مرغ ضایع و تباه گاه ... اوطه لق اوده لق اودالیسک اوطه لق=اوده لق. اتاق+لق (صاف، بی مو) مستخدمه حرم عثمانی...جاریه = cariye اتاق. [ اُ ] (ترکی ، اِ) خانه و خیمه و بجای قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اص... لق لو بچه غورباقه ای که متولد شده وهنوز به شکل غورباقه بالغ درنیامده است. چاخ لق چاخلق: این پرنده 42 سانتیمتر طول دارد و نسبتاً بزرگ است، پر و بالش قهوهای مایل به خاکستری و نر و ماده هم شکلاند. این پرنده در کشتزارها نیز به سر می... جعل لق جُعَل لَق، سرگین غلطانِ بوگندو، کنایه از انسان پَست، ترکیبِ جُعل و لَق، تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود