گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لق نویسه گردانی: LQ لق . [ ل َق ق ] (ع اِ) شکاف زمین . || (ص ) رجل ٌ لق ﱡ بق ّ؛مرد بسیارگوی . || (مص ) بر چشم زدن به دست یا به پنجه . (منتهی الارب ). || لمس کردن . دست نهادن بر... ۞ (دزی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی بادام لق بادام لق . [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نوده چناران بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 30هزارگزی جنوب خاوری بجنورد سر راه شوسه ٔ قدیمی بجنورد ... لق و لوق لق و لوق . [ ل َق ْ ق ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لغ و لوغ . لغ و پغ: فقط چند تا دندان لق و لوق برای من مانده است . و رجوع به لق شود. لغ لغ. [ ل َغ غ / ل َ ] (ص ) لق . نامحکم . نااستوار. چیزی جنبان در جای خود که بایستی استوار باشد. نااستوار که در جای خویش جنبد. جنبان بر جای خ... لغ شدن لغ شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر جای خود جنبیدن .- لغ شدن تخم مرغ و میخ کوفته و هندوانه و جز آن ؛ جنبیدن و گاه جنبانیدن آواز دادن آن... دهن لغ دهن لغ. [ دَ هََ ل َ ] (ص مرکب ) یا دهن لق . ذعذاع . آنکه اسرار خود یا دیگران را عادتاً بازگوید. که سخن نگاه ندارد. که راز نگاهدار نباشد. (یادد... کون لغ کون لغ کسی که از کار خود پشیمان است و از دیگران طلب کار است. لغ و پغ لغ و پغ. [ ل َغ ْ غ ُ پ َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . رجوع به لغ شود. تغ و لغ تغ و لغ. [ ت َغ ْ غ ُ ل َ ] (ص مرکب ،از اتباع ) در تداول عامه غیرمحکم (آلتی از آلات ). (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست و بی استحکام : بین دو ت... دهان لغ دهان لغ. [ دَ ل َ ] (ص مرکب ) دهان لق . مذیاع . آنکه راز نگاه داشتن نتواند. دهن دریده . (یادداشت مؤلف ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود