اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لنگ

نویسه گردانی: LNG
لنگ . [ ل َ ] (اِ) لای ؟ لِه ؟ دُردی ؟ :
از لنگ و رنگ کون و دهان را به گرد خنب
کون لنگ خای کرد و دهان رنگ دوش کرد.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لام لنگ . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از سدن رستاق ، بخش مرکزی شهرستان گرگان . واقع در شش هزارگزی باختر گرگان ، دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای...
لنگ بستن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فوطه برمیان بستن گاه ِ شستشو، چنانکه در حمام . گره بستن لنگ بر کمر. پوشیدن قبل و دبر و قسمتی از دو ر...
گماره لنگ . [ گ ُ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج که در 27000گزی شمال خاوری دژشاهپور و 7000گزی شمال راه ...
تیمور لنگ . [ت َ / ت ِ رِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به تیمور (امیر) شود.
خواجه لنگ . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فلارود شهرستان شهرکرد. آب و هوای آن معتدل با 435 تن سکنه است . آب آن از چش...
لنگ کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعرج کردن . اعراج . (تاج المصادر بیهقی ). پای کسی را شکستن یا بریدن یا خشک کردن . به صدمتی یا به ضربتی...
لنگ کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح زورخانه ) بندی از بندهای کشتی گیران . حریف را در کشتی با لنگ که بندی است از فنون و بندهای کش...
لنگ درازی . [ ل ِ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی لنگ دراز.
لنگ و لوک . [ ل َ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. (حاشیه ٔ مثنوی ) : ...
لوک و لنگ . [ ک ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به لنگ و لوک ، لوک ، و لنگ شود : ز آسمان هنر درآمد جم باز شد لوک و لنگ دیو رجیم .ابوحنیف...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.