دورسونخواجه لو. [ س ُ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 3...
شال عبدالرحمن لو. [ ع َ دُرْ رَ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 118 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن...
لُوو در گویش رودباری به معنای دهان است
لوو. [ ل ُ وُ ] (اِخ ) ۞ لوئی . معمار فرانسوی . مولد پاریس (1612-1670 م .).
نه لو. [ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) در بازی ورق نام ورقی که نه خال دارد: نه لوی خشت ، نه لوی خاج ، نه لوی دل ، نه لوی سیاه . رجوع به نه خال شود...
یک لو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) رشته ٔ فرد و یکتا و یگانه . (ناظم الاطباء). || ورق دارای یک خال در پاسور.
بچه غورباقه ای که متولد شده وهنوز به شکل غورباقه بالغ درنیامده است.
لو رک. ("ل" با آوای زبر، "و" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پاروک خرد آهنی بود و به اندازه ۱۰ تا ۱۵ سانتیمتر که برای خراشیدن و...
لم لو. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دَیکلیه ٔبخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 24هزارگزی جنوب هوراند و 6هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ،...
شش لو. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) مرکب از «شش » فارسی و «لو»ی پسوند نسبت ترکی . در اصطلاح قمار ورقی که دارای شش خال است . ورق ...