لوءة
نویسه گردانی:
LWʼ
لوءة. [ ل َ ءَ ] (ع اِ) عورت . || رسوائی . || سخت بدی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لوة. [ ل ُوْ وَ ] (ع اِ) چوبی است که بدان بخور کنند. (منتهی الارب ).
لوة. [ ل َوْ وَ ] (ع اِمص ) زشتروئی . (منتهی الارب ).
لوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح ال...
لوح . [ ل َ ] (ع مص ) لُوح . لُواح . لووح . لوحان . تشنه شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (منتخب ...
لوح . (ع مص ) تشنه شدن . لَوح . رجوع به لَوح شود.
لوح . [ ل َ ] (اِخ ) نام ناحیتی به سرقسطة. آن را وادی اللوح گویند. (از معجم البلدان ).
لوه . [ ل ُ وِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، نزدیک قریه ٔ چمانی پائین . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایرا...
لوه . [ ل َ وَ ](اِ) زغن . غلیواج . || به لغت هندی پرنده ای باشد شبیه به تیهو که آن را شکار کنند. (برهان ).
لوه . [ ل ُ وَ ] (ق ) در تداول مردم کاشان ، بلی . آری .
لوه . دوکووری [ ل ُ وِ رِ ] (اِخ ) ۞ ژان باتیست . رمان نویس فرانسوی و کنوانسیونی از دسته ٔ ژیرندن ها، مولد پاریس (1760-1797 م .).