لوط
نویسه گردانی:
LWṬ
لوط. [ ل َ ] (ع مص ) لواطة. (منتهی الارب ). عمل قوم لوط کردن . کار قوم لوط کردن . || گل اندود کردن حوض را. به گل درگرفتن و اندودن حوض را. (منتخب اللغات ). حوض به گل کردن . (تاج المصادر). || چسبیدن به دل و دوست گردیدن . (منتهی الارب ). وادوسیدن . (زوزنی ). وادوسیدن دوستی به دل . (تاج المصادر). || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسانیدن . || لاحق گردانیدن کسی را به کسی . || پنهان کردن چیزی را. || ستیهیدن در چیزی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
لوط. [ ل َ ] (ع اِ) چادر. || رداء. || ربا. || (ص ) مرد چست دست اندازنده ٔ درکارها. || چیز درچسبنده . (منتهی الارب ).
لوط. (اِخ ) بحیره ٔ لوط.(ابن بطوطه ). بحرالمیت . و رجوع به بحیره ٔ لوط شود.
لوط. (اِخ ) دهی از دهستان بهرستاق بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری رینه . کوهستانی و سردسیر. دارای 75 تن سکنه . آب ...
لوط. (اِخ ) ۞ نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ . (منتهی الارب ). طبر...
لوط. (اِخ ) ابن یحیی بن سلیمان بن الحرث بن عوف بن ثعلبةبن عام بن ذهل بن مازن بن ذبیان بن ثعلبةبن سعدبن مناةبن غامد. و اسم غامد عمربن عب...
دریای لوط. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحیره ٔ لوط. بحرالمیت . دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحیره ٔ لوط و سفرنامه ٔ ناصرخسرو شود.
بحیره ٔ لوط. [ ب ُ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام دریاچه ای به فلسطین که آنرا بحرالمیت ۞ . نیز نامند و رود اردن آن را از شمال به دریاچه ٔ طبریه پ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دریاچه ٔ لوط. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) بحیره ٔ لوط. بحرالمیت در فلسطین . رجوع به بحیره ٔ لوط در ردیف خود شود.
این افسانه در تورات، کتاب پیدایش، فصل 19 از بند 30 تا 38 چنین آمده است: 30ـ لوط ترسید در سوآر زندگی کند. از آن جا بیرون آمد و با دو دختر خود به کوهستا...