لوط
نویسه گردانی:
LWṬ
لوط. (اِخ ) ابن یحیی بن سلیمان بن الحرث بن عوف بن ثعلبةبن عام بن ذهل بن مازن بن ذبیان بن ثعلبةبن سعدبن مناةبن غامد. و اسم غامد عمربن عبداﷲبن کعب بن الحرث بن عبداﷲبن مالک بن نصربن الازد بود، مکنی به ابومخنف بن سلیمان . ازاصحاب علی بن ابی طالب علیه السلام است و از پیغمبر (ص )روایت دارد. و لوط به سال 157 هَ . ق . درگذشت . و اوراویی اخباری و صاحب تصانیفی در فتوح و حروب اسلام باشد. رجوع به معجم الادباء یاقوت ج 6 ص 220 و221 شود.
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لوت . (اِ) غذا. طعام . اصطلاحی متداول خانقاه و تکیه ٔ درویشان و صوفیان ، چنانکه در شعرهای مولوی همیشه با صوفی همراه آمده و در عبارت مقامات...
لوت . (ص ) (از: کلمه ٔ رُت ) برهنه را گویند و آن را به تازی عریان خوانند. (جهانگیری ). رُت . لخت . بی پوشش . روخ . روت . روده . عور. عریان . تهک ...
لوت . [ ل َ ] (ع مص ) خبر دادن از آنچه پرسند کسی را. || نهان داشتن خبر را. (منتهی الارب ). || بازداشتن . || بگردانیدن . (زوزنی ).
لوت . (اِ) محل بی آب و علف را گویند.
لوت . (اِخ ) (کویر...) نام کویری واقع در شمال کرمان و جنوب شرقی کویر نمک و سیصد گز پست تر از آن و آن بیابانی است خشک و هیچ اثر آب در آن ...
لوت پوت . (اِ مرکب ، از اتباع ) اقسام طعامهای لذیذ. (غیاث ). رجوع به لوت و پوت شود.
لوت خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) نعت فاعلی از لوت خوردن . که لوت خورد. که لوت خوردن کار اوست : هرکه روزی برّه ای تنها نخورددر میان لوت ...
شاه لوت . (اِ مرکب ) (از: شاه + لوت ، غذا) غذای ممتاز. غذای شاهوار. || روده ٔ گوسفند باشد که به گوشت و مانند آن آگنده باشد. آکنج . آگنج . عص...
کویر لوت . [ ک َ رِ ] (اِخ ) رجوع به لوت (اِخ ) شود.
لوت باغچه . [ چ َ ] (اِخ ) نام محلی به روی خط سرحدی ایران و عراق . (از جغرافیای غرب ایران ص 134).