اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لولو

نویسه گردانی: LWLW
لولو. (اِ) ۞ قسمی سگ کوچک جثه ٔ درازپشم . || فاروغ . یک سر دو گوش . کُخ . بُغ. صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند. (آنندراج ) (برهان ). وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. بخ . مترس اطفال . ضاغث . ضاغب . لولوخرخره . لولوخرناس . صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند. صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون در بر و دیگی بجای کلاه بر سر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است .
- امثال :
لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۰ ثانیه
لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (ص ) لوالو. مردم سبک و بی تمکین . (آنندراج ) (برهان ).
لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (اِ) لولب . نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء) ۞ . لولا. و رجوع به لولا شود.
لولو. (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد که در زنگار مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود.
لولو. (اِخ ) نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر...
لولو. (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه . کوهستانی و معتدل . دارای 265 تن سکنه .آب آن از...
لولو. [ ل َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل .دارای 115 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول...
رو رو . روان . روح . شبح
لؤلؤ. [ ل ُءْ ل ُءْ ] (ع اِ) مروارید خُرد. مقابل دُرّ و مروارید درشت . دُرّ. گوهر. جوهر ۞ . گهر. دانه ٔ مروارید. مروارید. (از ترجمان القرآن جرجا...
ده لولو. [ دِه ْ ل ُ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 33هزارگزی شمال خاوری کرمان . سکنه ٔ آن 450 ت...
لولو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پرحرفی کردن (در تداول مردم گناباد خراسان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۲/۰۱/۲۶ Iran
0
0

لُوله در کُردی سوای بچه گراز به معنی بچه خرس هم آمده است. بنابراین از لولو در اصطلاح ایرانی "بچه جان لولو می آید و می بردت" در واقع خرس منظور بوده است که در آذربایجان و کردستان به دزدیدن انسان معروف است یا بوده است. در بین النهرین باستان ماه دوم سال به نام حیوان نیرومند خوانده می شده است که در پارسی ثورَ واهَرَ خوانده میشده است. ثورَ به معنی نیرومند است واهَرَ را هم می توان به معنی ضد نگهبانی معنی کرد که این بیشتر با گراز (وراز) همخوانی دارد. گرچه برخی بدون مقایسه با آن با ماههای بابلی آن را به فارسی بهار نیرومند معنی نموده اند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.