گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لولو نویسه گردانی: LWLW لولو. [ ل َ / لُو ل َ / لُو ] (اِ) لولب . نر ماده ٔ بند آهنین پس در. (مهذب الاسماء) ۞ . لولا. و رجوع به لولا شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ابو لولو (ابو لؤلؤ) یک ایرانی که خود را نوکر درباره عمر پور خطاب فرمانروای عرب ساخت و توانست بدین گونه خود را به او نزدیک کرده و او را بکشد. نام دیگر او فیروز ... تقی لولو این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. لؤلؤ تر لؤلؤ تر. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مروارید رخشان و آبدار و مجازاً اشک و دندان : بشویدش عارض به لؤلؤ تربپالایدش رخ به ... لؤلؤ شدن لؤلؤ شدن . [ ل ُءْ ل ُءْ ش ُدَ ] (مص مرکب ) به صورت لؤلؤ درآمدن : چون صدف امید میدارم که لؤلوئی شودقطره ای کز ابر لطفم در دهان افکنده... ابن لؤلو ابن لؤلؤ. [ اِ ن ُ ل ُءْ ل ُءْ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن علی . از ادبا و شعرای اندلس ، خطیب حصن قمارش . وفات او در سال 750 هَ .ق . به بیماری... حبل لؤلو حبل لؤلؤ. [ ح َ ل ُ ل ُء ل ُء ] (ع اِ مرکب ) گردن بند مروارید ۞ . (دزی ج 1 ص 246). لؤلؤ غلام لؤلؤ غلام . [ ل ُءْ ل ُ ءِ غ ُ ] (اِخ )کشنده ٔ بدرالکبیر به اشارت وزیر قاسم بن عبیداﷲ به روزگار مکتفی خلیفه . (مجمل التواریخ و القصص ص 370). لؤلؤ لالا لؤلؤ لالا. [ ل ُءْ ل ُ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ مروارید رخشان . گوهر آبدار. رجوع به لالا شود : بوی خلقش خاک را چون عنبر اشهب کندرنگ ... لؤلؤ خشاب لؤلؤ خشاب . [ ل ُءْ ل ُ ءِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به لؤلؤ خوشاب شود : لب شیرینش چون تبسم کردشور در لؤلؤ خشاب انداخت .عطار. لؤلؤ خوشاب لؤلؤ خوشاب . [ ل ُءْ ل ُ ءِ خوَ / خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لؤلؤ آبدار. لؤلؤ تر. باجلا : بگو که لفظی از آن هست لؤلؤ خوشاب بگو که معن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود