لهد
نویسه گردانی:
LHD
لهد. [ ل َ ] (ع ص ) مرد گران سنگ و ناکس کندخاطر افسرده درون بددل . || (اِ) شکافتگی سینه ٔ شتر از آسیب و مانند آن . || آماس چنبر ستور. || بیمارئی است در پای و ران مردم شبیه شکافتگی و کفتگی . || گرانی بار. (منتهی الارب ). || (مص ) گران کردن بار کسی . (تاج المصادر). گرانبار کردن کسی را. (منتهی الارب ). گران شدن بار چیزی . (منتخب اللغات ). گران شدن بار بر آبستن . (زوزنی ). || در سختی و تعب انداختن ستور را. (منتهی الارب ). لاغر کردن چارپا. (منتخب اللغات ). || به کار کشت داشتن ستور را. || خوردن یا لیسیدن چیزی را. || در بن پستان و بیخ شانه ٔ کسی زدن . || درخستن به دست . || سپوختن به خواری . (منتهی الارب ). || دفع کردن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لحد. [ ل َ / ل ُح ْ / ل َ ح َ ] ۞ (ع اِ) شکاف در پهن گور (سُمّی لحداً لانّه فی احد جانبی القبر). ج ، الحاد و لحود. (منتهی الارب ). شکاف کرا...
لحد. [ ل َ ] (ع مص ) شکافتن یک کرانه ٔ گور را. (منتهی الارب ). شکافتن یکی کرانه ٔ گور. گور را لحد کردن . (تاج المصادر). || در لحد کردن مرده ...
lahad: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: هزان hazān (پهلوی: hazzān) حافظ (پارسی شده) بر سر اِسکَس من با می و پَزدین بنشین تا به بویت ز هزان ژوب ک...