لی لی
نویسه گردانی:
LY LY
لی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به لی لی کردن شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قوئین لی . (اِخ ) دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان ، سکنه ٔ آن 142 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ام لیلی . [ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (ع اِ مرکب ) می سیاه گون .(منتهی الارب ). شراب ، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. (از المرصع). شراب سیاه . (...
ام لیلی .[ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (اِخ ) دختر رواحة انصاری ، زن ابولیلی و مادر عبدالرحمان بن ابی لیلی . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تم...
ام لیلی . [ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (اِخ ) دختر مرةبن مسعود ثقفی یا ابومرةبن عروةبن مسعود ثقفی . از زنان امام سوم حسین بن علی (ع ) و مادر علی اکبر...
لیلی آهی، معروف به لیلا اَیمَن، (زاده ۱۳۰۸، درگذشته ۱۳۹۷) از مؤسسان شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ بود. لیلی آهی از هنگام آغاز به کار این شورا تا سال ۱۳۵...
پی تی لی . (اِ) (در تداول مردم قزوین ) پیت . پیچ . پیچیدن (پا).
ده لیلی . [ دِه ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج . واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری پاوه با 94 تن سکنه و راه ...
لیلی کوه . [ ل َ لا ] (اِخ ) نام موضعی در حوالی لاهیجان . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 17).