اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لیلی

نویسه گردانی: LYLY
لیلی . [ ل َ لا ](اِخ ) بنت سعد القضاعیة. کان یهواها صخر الهذلی (و یکنی ام الحکیم ) فکانا یتواصلان برهة من دهرهما. ثم تزوجت و رحل بها زوجها الی قومه فقال فی ذلک ابوصخر:
ألم ّ خیال طارق متأوب
لام حکیم بعدما نمت موصب
و قد دنت الجوزاء و هی کأنها
و مرزمها بالغور ثور و ربرب
فبات شرابی فی المنام مع المنی
غریض اللمی یشفی جوی الحزن اشنب
قضاعیة ادنی دیار تحلها
قناة و انی من قناة المحصب
سراج الدجی تغتل بالمسک طفلة
فلا هی متفال و لا اللون اکهب
دمیثة ما تحت الثیاب عمیمة
هضیم الحشا بکرالمجسة ثیب
تعلقتها خوداً لذیذاً حدیثها
لیالی لاتحمی و لا هی تحجب
فکان لها ودی و محض علاقتی
ولیدا الی ان رأسی الیوم اشیب
فلم ار مثلی ایأست بعد علمها
بودّی و لا مثلی علی الیأس یطلب
و لو تلتقی اصداؤنا بعد موتنا
و من دون رمسینا من الارض سبسب
لظل صدی رمسی و لو کنت رمة
لصوت صدی لیلی یهش و یطرب .
و قال فیها:
للیلی بذات الجیش دار عرفتها
و اخری بذات البین آیاتها سطر
وقفت برسمیها فلما تنکرا
صدفت و عینی دمعها سرب همر
و فی الدمع ان کذبت بالحب شاهده
یبین ما اخفی کما بین البدر
صبرت فلما غال نفسی و شفها
عجاریف نأی دونها غلب الصبر
اذا لم یکن بین الخلیلین ردة
سوی ذکر شی ٔ قد مضی درس الذکر.

(اعلام النساء ج 4 صص 306-307).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لیلی یادگار. [ ل َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند، واقع در 18هزارگزی باختری شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به...
ابن ابی لیلی . [ اِ ن ُ اَ ل َ لا ] (اِخ ) دو تن بدین کنیت مذکورند: 1 - عبدالرحمن ابوعیسی بن یسار از مشاهیر تابعین متولد در سال 16 یا 17 هَ .ق...
لیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و ...
ابن لیلی مزنی . [ اِ ن ُ ل َ لا ؟ ] (اِخ ) صحابی است .
دیزج لیلی خوانی . [ زَ ل ِ ی ْ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 740 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ...
قاضی ابن ابی لیلی . [ اِ ن ُ اَ ل َ لا ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن بن یسار. رجوع به ابن ابی لیلی محمدبن عبدالرحمن شود.
لی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به ...
لی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای...
مروارید
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.