اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لیلی

نویسه گردانی: LYLY
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت لکیز بنت مرّة العفیفیة. شاعرة من شواعر العرب فی الجاهلیة قالت ترثی اخاها غرثان و تلوم بنی ربیعة علی اهمالهم له فی ساحة الحرب التی وقعت بین بنی ربیعة و بین ایاد و لخم :
لما ذکرت غُریثا زاد بی کمدی
حتی هممت من البلوی باعلان
تربع الحزن فی قلبی فذبت ُ کما
ذاب الرصاص اذا اُصلی بنیران
فلو ترانی و الاشجان تُقلقنی
عجبت برّاق من صبری وکتمانی
لا درّ درﱡ کلیب یوم راح و لا
ابی لُکیز و لا خیلی و فرسانی
عن ابن روحان راحت وائل کثباً
عن حامل کل ّ اَثقال و اوزان
و اسلموا المال و الاهلین و اغتنموا
ارواحهم فکبا زَند ابن روحان
فتی ربیعة طواف اماکنها
و فارس الخیل فی روع و میدان
یا عین فابکی و جودی بالدموع و لا
تمل یا قلب ان تُبلی باشجان
فذکر غرثان مولی الحی من اسد
انسی حیاتی بلاشک وانسانی .

(اعلام النساء ج 4 صص 336-337).


زرکلی آرد: لیلی العفیفة بنت لکیزبن مرةبن اسد، من ربیعة. شاعرة یمانیة. من الشهیرات فی العصر الجاهلی . اسرها احد امراءالعجم و حملها الی فارس و حاول الزواج بها فامتغت علیه و جأها خطیبها البراق بن روحان فانقذها و تزوج بها و هی صاحبة القصیدة المشهورة التی مطلعها:
لیت للبراق عیناً فتری
ما اقاسی من بلاء و عنا.
قالتها فی اسرهاو شعرها عالی الطبقة. (الاعلام زرکلی ج 3).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لیلی یادگار. [ ل َ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند، واقع در 18هزارگزی باختری شهر نهاوند و دوهزارگزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به...
ابن ابی لیلی . [ اِ ن ُ اَ ل َ لا ] (اِخ ) دو تن بدین کنیت مذکورند: 1 - عبدالرحمن ابوعیسی بن یسار از مشاهیر تابعین متولد در سال 16 یا 17 هَ .ق...
لیلی بن نعمان . [ ل َ لَب ْ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران ایران به عهد دعاة طبرستان (علویان ). وی در خدمت حسن بن قاسم داعی صغیر بود و ...
ابن لیلی مزنی . [ اِ ن ُ ل َ لا ؟ ] (اِخ ) صحابی است .
دیزج لیلی خوانی . [ زَ ل ِ ی ْ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 740 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ...
قاضی ابن ابی لیلی . [ اِ ن ُ اَ ل َ لا ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن بن یسار. رجوع به ابن ابی لیلی محمدبن عبدالرحمن شود.
لی لی . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ] (اِ) تعتاب . نام بازیی است . و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن . یک لنگه (در تداول مردم قزوین ). و رجوع به ...
لی لی . (اِ) مترادف لالا.لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی .- لی لی به لالای...
مروارید
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.