مام . (اِ) مادر را گویند و به عربی والده و ام خوانند. (برهان ). مادر. (آنندراج ). مادر و ام و والده . (ناظم الاطباء). لیتوانی ، موما، مه مه
۞ (مادر). اسلاوی کلیسیایی ، مه مه
۞ (ماما). وخی ، موم
۞ . سریکلی ، مام (مادر بزرگ ). افغانی ، مامی
۞ (عمه ، خاله ). یونانی ، مه مه
۞ (ماما،مادر بزرگ ) لاتینی ، مموله ، مه مه
۞ (ماما، مادر بزرگ ). آلمانی عالی قدیم ، موما، موئوما
۞ (عمه ، خاله ). پازند، مام (مادر). و با ماما و مامی مقایسه شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ام . والده . مادر. ننه . ماما. مقابل باب ، پدر (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: ایدون فروکشی به خوشی آن می حرام
گویی که شیر مام زپستان همی مکی .
کسایی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مرا خاکسار دو گیتی مکن
ازاین مهربان مام بشنو سخن .
فردوسی .
بر آن مام کو چون تو فرزند زاد
نشاید جز از آفرین کرد یاد.
فردوسی .
چو آن خواسته دید شاه زمین
بپذرفت و بر مام کرد آفرین .
فردوسی .
وز آن جایگه شد بر مام خویش
بشد شاد دل یافته کام خویش .
فردوسی .
جام می ازدست بیفکن که نیست
حاصل آن جام مگر وای مام .
ناصرخسرو (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ای مام یتیمان سوی تو خوار است
لیکن تو بسی کرد خواهی ای مام .
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 266).
در نامه ٔ طمع ننبشته ست دست دهر
زاول مگر که ذل و سرانجام وای مام .
ناصرخسرو (یادداشت ایضاً).
ترا اگر نبود ناصبی امام امروز
بسی که فردا ای وای مام باید کرد.
ناصرخسرو.
شاد الا به در مرگ نبینی مردم
بکر جز در شکم مام نیابی دختر.
انوری .
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان .
خاقانی .
من دست برجبین ز سر درد چون جنین
کارد زعجز روی به دیوار پشت مام .
خاقانی .
چند گویی فلان چنانش مام
چند گویی فلان چنانش پدر.
وصفی کرمانی
-
مام و باب ؛ مادر و پدر. ام و اب . والدین . ابوین
: سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب .
فردوسی .
بدان دخت لرزان بدی مام و باب
اگر تافتی بر سرش آفتاب .
فردوسی .
سدیگر بپرسیش از مام و باب
از آرام و از شهر و از خورد و خواب .
فردوسی .
وز آنجا در جهان مردمت خواند
ز راه مام و باب مهربانت .
ناصرخسرو.