اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماهی

نویسه گردانی: MAHY
ماهی . [ هی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به ماء. مائی . ماوی . (از اقرب الموارد). آبی . (ناظم الاطباء). || هو ماهی الفؤاد؛ او ترسو و کندذهن است . (از اقرب الموارد). رجل ماهی الفؤاد؛ مرد بددل و ترسو و کندخاطر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پاییزی
ماهی گوش . (اِ مرکب ) وَدَع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گوش ماهی : مرث الودع مرثاً؛ مکید مهره ٔ ماهی گوش را. (منتهی الارب ).
ماهی گیر. (نف مرکب ) صیاد ماهی . (ناظم الاطباء). دامیار. سماک . عَرَکی ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهی گیرنده و معرب آن ماهیجیر : چون سلی...
ماهی مار. (اِ مرکب ) مارماهی . (آنندراج ). قسمی از ماهی بشکل مار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مار ماهی شود.
ماهی گیری . (حامص مرکب ) شغل و عمل ماهی گیر. دامیاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- تور ماهی گیری ؛ دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماه...
مرگ ماهی . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به فارسی ماهی زهرج است . (از فهرست مخزن الادویه ). دوایی است که ماهیگیران در دریا اندازند ...
حوض ماهی . [ ح َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حوض آب و آن برج حوت است . (برهان ) : عریان بحوض ماهی سوی بره روان شدهمچون بره برآمد پوش...
نیزه ماهی . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) ۞ (اصطلاح جانورشناسی ) پستانداری است از راسته ٔ قطاس ها یا آب بازان که یک گونه را شامل می شود و...
گونه ای هشت پا. از سرپاوران نرم تن که شناگری چابک است و دارای بدنی کشیده، هشت بازو و دو شاخک بلند است.(فرهنگ فشرده آکسفورد)
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۱ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.