مئر
نویسه گردانی:
MʼR
مئر. [م ِ ءَرر ] (ع ص ) (از «ارر») بسیار جماع کننده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). بسیار چالشکر با زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شش میر. [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند : کرده از بهر...
سخت میر. [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج ) : مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر.نظامی .
شست میر. [ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تیرانداز کامل هنر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (شرفنامه چ وحید ص 378) : اگر خسرو شست میران بودهم آماج این شست...
ای میر. [ ] (اِخ ) طایفه ای ازطوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 102).
پیش میر. (نف مرکب ) که پیش میرد. که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند : بسوزد دل مادر پیش میرکه باشد جوان مرده و او مانده پیر. نظامی . || پیش...
دیر میر. (نف مرکب ) مقابل زودمیر. گران جان . سخت جان . جان سخت . آنکه به سختی میرد. آنکه زود نمیرد. (یادداشت مؤلف ).
گل میر. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل واقع در 8000گزی جنوب باختری ده دوست محمد و 4000گزی جنوب راه مالرو ده دوست...