مئق
نویسه گردانی:
MʼQ
مئق . [ م َ ءِ ] (ع ص ) کودک هکه زننده ٔ گریان و در مثل است : انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . چون دو کس در اخلاق مختلف باشند این مثل را گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کودک هکه زده شده در گریستن . (از منتهی الارب ). طفل به سکسکه افتاده گاه گریستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گریان . (نصاب ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
میق . [ م َ ] (ع ص ) به معنی گریان است . (از غیاث ). مئقان . مئق . رجوع به مئق شود.
میغ. (اِ) ۞ ابر و سحاب . (ناظم الاطباء). ابر.(لغت نامه ٔ اسدی ). سحاب . سحابه . غیم . غین . ضباب . (یادداشت مؤلف ). به معنی ابر که عربان سحاب...
میغ بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پیدا شدن میغ است . (از آنندراج ). ابر بستن . ابرناک شدن . مه گرفتن . پدید آمدن مه و ابر در هوا.- می...
اشک میغ. [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از قطره ٔ باران است ، چنانکه شیخ نظامی گفته : چپ و راست ابر است و از برق تیغچو آرایش گ...
تیره میغ. [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) میغ سیاه و تیره . ابر سیاه و ظلمانی : جهان چون شب بهمن از تیره میغچه ابری که باران او تیر و تیغ. فردوسی .چ...
تاریک میغ. (اِ مرکب ) میغتاریک . ابر سیاه . ابر تیره . ابر تاریک : پلارک چنان تاخت از روی میغکه در شب ستاره ز تاریک میغ.نظامی .
سحابی یا میغواره، به ابر عظیمی از غبار، گاز و پلاسما در فضاهای میانستارهای[۱] گفته میشود. (در لاتین؛ nebula یا nebulae در جمع) بخشی درخشان و متمای...