اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مئل

نویسه گردانی: MʼL
مئل . [ م َ ءِ ] (ع ص ) مرد فربه سطبر. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
میل سفید. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد، واقع در 36هزارگزی باختر خضرآباد با 194 تن سکنه . آب آن از قنات و...
میل پالک . [ ل َ ] (اِخ ) رودخانه ٔ خشکی است که از میان گرشیر می گذرد و درسرحد غربی ایران جاری است و خط سرحدی ایران و عراق از آن عبور می ...
حیف و میل . [ ح َ ف ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )ظلم و بیداد و انحراف از حق . || تفریط.- حیف و میل شدن ؛ تفریط شدن .- حیف و میل کردن ؛ ...
میل کاریز. (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ و ارداک شهرستان مشهد، واقع در 2هزارگزی شمال مشهد با 408 تن سکنه . آب آن ازقنات و ...
میل کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دور گردانیدن است . || کور کردن . (از ناظم الاطباء) (برهان ). کور کردن کسی با میل داغ کرده ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میل میلاغی . (ص نسبی ) در تداول خانگی ، زنی با کرشمه و غنج و دلال . سیت و سماقی . عشوه گر.
دائره ٔ میل . [ ءِ رَ / رِ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هی عظیمة تمر بقطبی المعدل و بجزء ما من منطقةالبروج . او بکوکب من الکواکب . (کشاف ...
میل آغاردان . (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 15هزارگزی شمال گیوی با 334 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.