اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مبدع

نویسه گردانی: MBDʽ
مبدع . [ م ُ دِ ](ع ص ) نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ). از خود چیزی پیدا کننده . (غیاث ) (آنندراج ). از نو بیرون آورنده . اختراع کننده و آفریننده و به وجودآورنده . (ناظم الاطباء). نو آفریننده . (دهار). ابداع کننده . نوآورنده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
مکن هرگز بدو فعلی اضافت گر خرد داری
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او ادنی .

ناصرخسرو (دیوان ص 27).


خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به حس
محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار.

ناصرخسرو.


بشناس مبدع را زخالق تا نداری همسرش
حیدر همین کرده ست اشارت خلق را بر منبرش .

ناصرخسرو.


شده حیران همه در صنع صانع
همه سرگشتگان شوق مبدع .
ناصرخسرو (روشنایی نامه ،دیوان چ تهران ص 520).
به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدع الارباب .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 51).


حمد و ثنا مبدعی را که از بدایت صباح وجود تا نهایت روح عدم هر چه هست در حد پادشاهی اوست . (جوامعالحکایات ).
مبدع است و تابع استاد نی
مسند جمله ورا اسناد نی .

مولوی .


|| طرز نو نهنده در شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند
کم نکنم تا زیم ولای صفاهان .

خاقانی .


در مدحت تو مبدع سحرآفرین منم
شاید دریغ مبدع سحرآفرین خوری .

خاقانی .


مفلقی فرد ار گذشت از کشوری
مبدعی فحل از دگر کشور بزاد.

خاقانی .


|| (اِخ ) یکی ازصفات باری تعالی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مراد ذات حق تعالی است که مبدع کل است . (فرهنگ لغات واصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی ). ابداع کننده که ذات حق است که مبدع کل است ، و احق و اولی به اسم مبدع موجودی است که بلافاصله از ذات حق صادر شده باشد... ناصرخسرو گوید: آنچه مرکب از غیر نباشد مبدع گویند بنابراین عناصر اربعه مبدعند در حال محوضت و خلوص . (فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ابداع شود. || (ع ص ) بدعت گذارنده . || ملحد و پیشوای اهل بدعت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ابداع شده . اختراع شده . آفریده : نخستین مبدعی است که خدای او را ابداع کرده است . (جامع الحکمتین ). || (اصطلا...
مبدع . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) ایجاد و اختراع و کشف . || (اِ) اولین ظهور و نخستین پیدائی . || جائی که در وی هر چیز تازه اختراع شود. || افسا...
مبدع . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ستور مانده کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || تهی و خالی کرده شده . (ناظم الاطباء). || باطل کرده ...
مبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این ۞ به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ریباژ (کردی: ریباز) مویا muyã (سنسکریت: مولا) پَریاج (سنسکریت: پْرَیاجَ) موهان muhãn (سنسکریت: مورْدهان) آر...
مبدا. [ م َ ] (ع اِ) آغاز. مبداء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون آخرعمر این جهان آمدامروز ببایدش یکی مبدا. ناصرخسرو (دیوان ص 19).گفتم چه...
مبداء. [ م َ دَءْ ] (ع اِ) صیغه ٔ اسم ظرف از ثلاثی مجرد بمعنی محل آغاز کردن و جای آشکار شدن ۞ . (غیاث ) (آنندراج ) ۞ . و بر آنچه مبداء حرک...
بی مبدا. [ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + مبدا = مبداء «عربی ») بی آغاز : زمانی کز فلک زاید زمان نابوده چون باشدزمان بی جود اوموجود و ناموجود و بی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.